تعریف دین، دین و اجتماع۲

بتی شارف ترجمه سید حسین شرف الدین

بحث و بررسى پیرامون ابعاد اجتماعى دین و آثار و کارکردهاى عینى آن در سطوح مختلف زندگى اجتماعى، اصلى ترین دغدغه اى است که به شکل گیرى و گسترش جامعه شناسى دین به عنوان یکى از زیر شاخه هاى متعدد علم جامعه شناسى منتهى شد. روند سکولارشدن و کاهش مشارکت اجتماعى دین در دنیاى معاصر نه تنها از اهمیت و اعتبار بررسى عالمانه این سنخ مباحث نکاسته که ضرورت طرح آن ها را با استناد به دلایل متعددى بیش از پیش مسجل ساخته است. شارف، در این مقاله به موضوعات متنوعى بذل توجه کرده که قسمت اول این مقال از نظر خوانندگان گرامى گذشت. ادامه این مقال را با هم پى مى گیریم.
[معیارهاى یک دین محلى و منطقه اى] اینک به دو وظیفه مهم جامعه شناسى دین بازمى گردیم. وظیفه اول، بررسى ارتباط کل هاى اجتماعى ـ یعنى تمدن ها یا جوامع کل ـ با نظام هاى دینى است. آیا نظام هاى دینى، فراسوى اجتماعات خاص جاى مى گیرند یا با آن ها انطباق دارند؟ وظیفه دوم، بررسى درجه و نوع سکولارشدن نقش هاى دینى در جوامع و نظام هاى دینى متفاوت است. به اعتقاد من، یک دین ممکن است به سه طریق با یک جامعه کل ارتباط برقرار کند. طریق اول، مشارکت در آیین هاى گروهى و مؤمن شدن افراد به آن است که جنبه اى انفکاک ناپذیر از عضویت گروهى است. عضویت در یک اجتماع، متضمن پرستش خدایان آن اجتماع است. طریق دوم این که نظام عقاید و آیین ها، نظامى مختص به یک اجتماع است; چنین نظامى خارج از آن اجتماع یافت نمى شود. طریق سوم این که آیین ها و عقاید به ویژه باید به تاریخ و سرنوشت آن اجتماع خاص، معطوف باشد، نه به نوع انسان و یا افراد انسانى به طور کلى. در عین حال، ما در بررسى هر یک از این سه طریق علاوه بر مشارکت در یک نظام دینى خاص، نیازمند اثبات ماهیت واقعى اجتماع کل از طریق انجام برخى آزمانها هستیم، و انجام چنین آزمون هایى جز در مورد برخى از مردم نانویساى کاملاً منزوى آسان نیست. این آزمون ها معمولاً در خصوص زبان مشترک، شناسایى مردم موردنظر توسط یکدیگر و متابعت همگانى از یک حاکم یا مجموعه اى از قواعد حافظ صلح در درون گروه صورت مى پذیرد. این آزمون ها براساس هر یک از سه معیار فوق نتیجه مشابهى به دست نمى دهند; در مباحث آتى، سعى خواهم کرد تا کل هاى اجتماعى را در پرتو معیار سوم که یک معیار سیاسى است، بررسى کنم. در هر کجا که یک کل اجتماعى ـ طبق تعریف ـ دین خاص خود را به هر یک از معانى سه گانه اى که مطرح کردم، داشته باشد، آن دین احتمالاً پدیده اى کاملاً محلى و منطقه اى (Communal) خواهد بود. در عین حال، خاطرنشان شد که به یک تعبیر هیچ دینى کاملاً محلى نیست; همه مردم تصورى از یک «خداى متعالى» که خالق یا حافظ نظم جهان است دارند; خدایى که فعالیت و قدرتش فراتر از سرنوشت یا خاستگاه یک گروه خاص جریان دارد. هم چنین خاطرنشان کردیم که چنین خدایى، خصوصاً در میان مردم نانویسا، احتمالاً غیر مهم یا به عنوان یک موضوع آیینى، کاملا مغفول بوده است و در هر جا که چنین تصورى از خدا [خدایى که فعالیت و قدرتش معطوف به یک گروه است ]وجود داشته باشد، ما احتمالاً نمونه هاى محلى ترى از دین خواهیم یافت.بحث و بررسى پیرامون ابعاد اجتماعى دین و آثار و کارکردهاى عینى آن در سطوح مختلف زندگى اجتماعى، اصلى ترین دغدغه اى است که به شکل گیرى و گسترش جامعه شناسى دین به عنوان یکى از زیر شاخه هاى متعدد علم جامعه شناسى منتهى شد. روند سکولارشدن و کاهش مشارکت اجتماعى دین در دنیاى معاصر نه تنها از اهمیت و اعتبار بررسى عالمانه این سنخ مباحث نکاسته که ضرورت طرح آن ها را با استناد به دلایل متعددى بیش از پیش مسجل ساخته است. شارف، در این مقاله به موضوعات متنوعى بذل توجه کرده که قسمت اول این مقال از نظر خوانندگان گرامى گذشت. ادامه این مقال را با هم پى مى گیریم.
[معیارهاى یک دین محلى و منطقه اى] اینک به دو وظیفه مهم جامعه شناسى دین بازمى گردیم. وظیفه اول، بررسى ارتباط کل هاى اجتماعى ـ یعنى تمدن ها یا جوامع کل ـ با نظام هاى دینى است. آیا نظام هاى دینى، فراسوى اجتماعات خاص جاى مى گیرند یا با آن ها انطباق دارند؟ وظیفه دوم، بررسى درجه و نوع سکولارشدن نقش هاى دینى در جوامع و نظام هاى دینى متفاوت است. به اعتقاد من، یک دین ممکن است به سه طریق با یک جامعه کل ارتباط برقرار کند. طریق اول، مشارکت در آیین هاى گروهى و مؤمن شدن افراد به آن است که جنبه اى انفکاک ناپذیر از عضویت گروهى است. عضویت در یک اجتماع، متضمن پرستش خدایان آن اجتماع است. طریق دوم این که نظام عقاید و آیین ها، نظامى مختص به یک اجتماع است; چنین نظامى خارج از آن اجتماع یافت نمى شود. طریق سوم این که آیین ها و عقاید به ویژه باید به تاریخ و سرنوشت آن اجتماع خاص، معطوف باشد، نه به نوع انسان و یا افراد انسانى به طور کلى. در عین حال، ما در بررسى هر یک از این سه طریق علاوه بر مشارکت در یک نظام دینى خاص، نیازمند اثبات ماهیت واقعى اجتماع کل از طریق انجام برخى آزمانها هستیم، و انجام چنین آزمون هایى جز در مورد برخى از مردم نانویساى کاملاً منزوى آسان نیست. این آزمون ها معمولاً در خصوص زبان مشترک، شناسایى مردم موردنظر توسط یکدیگر و متابعت همگانى از یک حاکم یا مجموعه اى از قواعد حافظ صلح در درون گروه صورت مى پذیرد. این آزمون ها براساس هر یک از سه معیار فوق نتیجه مشابهى به دست نمى دهند; در مباحث آتى، سعى خواهم کرد تا کل هاى اجتماعى را در پرتو معیار سوم که یک معیار سیاسى است، بررسى کنم. در هر کجا که یک کل اجتماعى ـ طبق تعریف ـ دین خاص خود را به هر یک از معانى سه گانه اى که مطرح کردم، داشته باشد، آن دین احتمالاً پدیده اى کاملاً محلى و منطقه اى (Communal) خواهد بود. در عین حال، خاطرنشان شد که به یک تعبیر هیچ دینى کاملاً محلى نیست; همه مردم تصورى از یک «خداى متعالى» که خالق یا حافظ نظم جهان است دارند; خدایى که فعالیت و قدرتش فراتر از سرنوشت یا خاستگاه یک گروه خاص جریان دارد. هم چنین خاطرنشان کردیم که چنین خدایى، خصوصاً در میان مردم نانویسا، احتمالاً غیر مهم یا به عنوان یک موضوع آیینى، کاملا مغفول بوده است و در هر جا که چنین تصورى از خدا [خدایى که فعالیت و قدرتش معطوف به یک گروه است ]وجود داشته باشد، ما احتمالاً نمونه هاى محلى ترى از دین خواهیم یافت.

ادامه..

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا