عاملیت و ساختار در نظریه اعتباریات

دکتر سید حسین شرف الدین

یکی از کانونهای منازعه پایان ناپذیر در علوم اجتماعی، کیفیت وجود و بر فرض قبول موجودیت دوگانه نحوه ارتباط و تعامل «فرد و جامعه» است که در ادبیات علوم اجتماعی غالبا با مفاهیم دوگانه ای همچون فردگرایی و جمع گرایی، عاملیت و ساختار، کنش و ساختار، سطوح خرد و کلان واقعیت اجتماعی، جبرگرایی و اراده گرایی ازآن یاد می شود. این چالش تاکنون تلاش های نظری و مفهومی در خور توجهی را موجب شده و دیدگاههای متعددی نیز تاکنون در این خصوص ارائه شده است. مشهورترین دیدگاههای طرح شده در راستای تبیین نحوه تعامل و تلائم آنها که گاه از آنها به دیدگاههای ترکیبی و تلفیقی تعبیر می شود، از این قرارند: نظریه ساختاربندی(آنتونی گیدنز)، نظریه فرهنگ وعاملیت(مارگارت آرچر)، نظریه ساختمان ذهنی/عادت و زمینه/عرصه اجتماعی (پیربوردیو)، نظریه تلفیق جهان حیاتی و نظام(یورگن هابرماس)(.ک: ریتزر و گودمن، ۱۳۹۳، ص۵۷۳- ۶۱۹).

علامه طباطبایی ره درنظریه اعتباریات نیز به تبع دیدگاه کلی خود در اصالت هستی شناختی توامان فرد و جامعه، برموجودیت دوگانه عاملیت و ساختار و ارتباطات دیالکتیکی آنها تصریح کرده است. بی شک، عوامل انسانی با ارجاع به ظرفیت ها و قابلیت های وجودی و سرشتی، ضرورت ها و اقتضائات محیطی و در پرتو تعاملات گسترده، متنوع و تکرار شونده خود، بسترساز شکل گیری، استقرار، استمرار، تنوع و تغییر هویت های ساختاری اند و در این خصوص نقش علی و اعدادی دارند. متقابلا هویت های ساختاری نیز پس از تکون و استقرار، در ساخت دهی به شخصیت افراد، فعلیت بخشی متعین به قابلیت ها و ظرفیت های وجودی، جهت دهی به اراده ها و انتخاب ها، سامان دهی به کنش ها، تعیین نحوه ارضای نیازها، تعیین تنگناها و فراخناهای عمل، ایجاد امنیت روانی(به دلیل تعین بخشی به گزینه های رفتاری مرجح و مورد وفاق جمع)، نظم اجتماعی و… نقش تعیین کننده دارند. ساختارها از جمله پیامدهای پیش بینی نشده کنش های جمعی تکرار شونده اند و جزء مولفه های قوام بحش نظام اجتماعی شمرده می شوند. عاملیت و ساختار به صورتی تفکیک ناپذیر در همه فعالیت ها و عملکردهای جاری و روزمره کنش گران اجتماعی حضور دارند. ساختار و کنش هر چند به لحاظ تجربی به هم وابسته بوده و عمیقا به هم گره خورده اند، اماقلمرو نسبتا مجرایی نیز می توان برای آنها تصور نمود. تاثیرات مقید کننده ساختی برخلاف دیدگاه افراطی برخی ساخت گرایان، موجب جبر و سلب اختیار از کنش گران و تعین پذیری قطعی و انعطاف ناپذیرکنش نمی شود. در این نوشتاربه دلیل ضیق مجال و عدم ضرورت، از طرح دیدگاههای فردگرایان، جمع گریان و قائلان به گونه های مختلف ترکیب میان ایندو اجتناب کرده و بیشتر بر واکاوی نظریه اعتباریات علامه با هدف اثبات مدعای فوق متمرکز خواهیم شد.

یکی از کانونهای منازعه پایان ناپذیر در علوم اجتماعی، کیفیت وجود و بر فرض قبول موجودیت دوگانه نحوه ارتباط و تعامل «فرد و جامعه» است که در ادبیات علوم اجتماعی غالبا با مفاهیم دوگانه ای همچون فردگرایی و جمع گرایی، عاملیت و ساختار، کنش و ساختار، سطوح خرد و کلان واقعیت اجتماعی، جبرگرایی و اراده گرایی ازآن یاد می شود. این چالش تاکنون تلاش های نظری و مفهومی در خور توجهی را موجب شده و دیدگاههای متعددی نیز تاکنون در این خصوص ارائه شده است. مشهورترین دیدگاههای طرح شده در راستای تبیین نحوه تعامل و تلائم آنها که گاه از آنها به دیدگاههای ترکیبی و تلفیقی تعبیر می شود، از این قرارند: نظریه ساختاربندی(آنتونی گیدنز)، نظریه فرهنگ وعاملیت(مارگارت آرچر)، نظریه ساختمان ذهنی/عادت و زمینه/عرصه اجتماعی (پیربوردیو)، نظریه تلفیق جهان حیاتی و نظام(یورگن هابرماس)(.ک: ریتزر و گودمن، ۱۳۹۳، ص۵۷۳- ۶۱۹).

علامه طباطبایی ره درنظریه اعتباریات نیز به تبع دیدگاه کلی خود در اصالت هستی شناختی توامان فرد و جامعه، برموجودیت دوگانه عاملیت و ساختار و ارتباطات دیالکتیکی آنها تصریح کرده است. بی شک، عوامل انسانی با ارجاع به ظرفیت ها و قابلیت های وجودی و سرشتی، ضرورت ها و اقتضائات محیطی و در پرتو تعاملات گسترده، متنوع و تکرار شونده خود، بسترساز شکل گیری، استقرار، استمرار، تنوع و تغییر هویت های ساختاری اند و در این خصوص نقش علی و اعدادی دارند. متقابلا هویت های ساختاری نیز پس از تکون و استقرار، در ساخت دهی به شخصیت افراد، فعلیت بخشی متعین به قابلیت ها و ظرفیت های وجودی، جهت دهی به اراده ها و انتخاب ها، سامان دهی به کنش ها، تعیین نحوه ارضای نیازها، تعیین تنگناها و فراخناهای عمل، ایجاد امنیت روانی(به دلیل تعین بخشی به گزینه های رفتاری مرجح و مورد وفاق جمع)، نظم اجتماعی و… نقش تعیین کننده دارند. ساختارها از جمله پیامدهای پیش بینی نشده کنش های جمعی تکرار شونده اند و جزء مولفه های قوام بحش نظام اجتماعی شمرده می شوند. عاملیت و ساختار به صورتی تفکیک ناپذیر در همه فعالیت ها و عملکردهای جاری و روزمره کنش گران اجتماعی حضور دارند. ساختار و کنش هر چند به لحاظ تجربی به هم وابسته بوده و عمیقا به هم گره خورده اند، اماقلمرو نسبتا مجرایی نیز می توان برای آنها تصور نمود. تاثیرات مقید کننده ساختی برخلاف دیدگاه افراطی برخی ساخت گرایان، موجب جبر و سلب اختیار از کنش گران و تعین پذیری قطعی و انعطاف ناپذیرکنش نمی شود. در این نوشتاربه دلیل ضیق مجال و عدم ضرورت، از طرح دیدگاههای فردگرایان، جمع گریان و قائلان به گونه های مختلف ترکیب میان ایندو اجتناب کرده و بیشتر بر واکاوی نظریه اعتباریات علامه با هدف اثبات مدعای فوق متمرکز خواهیم شد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا