سنت های مردم شناختی

برایان موریس ترجمه سید حسین شرف الدین و محمد فولادی وندا

متفكران سنت مردم شناختى: مولر، اسپنسر، تايلور و فريزر

[مطالعات مردم شناختى پيرامون دين دارى]

حدود يك قرن پيش، متفكران، مجذوب سؤالات مربوط به خاستگاه دين شده بودند. آنان با اشتياق سؤالاتى از قبيل اين كه چگونه مردم به خدايان معتقد شدند، و اين كه آيا قبيله اى از قبايل ابتدايى مى توان يافت كه فاقد هرگونه اعتقاد دينى باشد، را مورد بحث و بررسى قرار داده اند. در واقع، سِر سموئل بيكِر (Sir Samuel Baker)، محقق شهير، در سال ۱۸۶۶ هنگامى كه «انجمن قوم شناسى» را هدايت مى كرد، ادعا نمود كه مردم حاشيه رود نيل يعنى همان مردمى كه ايوانز پريچارد بعدها تك نگارى هاى كلاسيك خود را درباره ايشان منتشر ساخت، فاقد هرگونه اعتقاد دينى هستند. وى مى نويسد: «مردم حاشيه رود نيل بدون استثنا فاقد اعتقاد به يك موجود متعالى اند، در ميان آنان هيچ شكلى از عبادت يا بت پرستى يافت نمى شود و تاريكى اذهانشان، حتى در پرتو خرافه پرستى نيز روشن نگشته است».۱ در مواجهه با اين قبيل تصورات نادرست بود كه مردم شناسان عصر ويكتوريا چنين نقش مترقيانه اى در تاريخ انديشه اجتماعى بازى كرده اند.

سؤالات برجسته اى كه متفكران ويكتوريايى راجع به خاستگاه دين مطرح ساختند و نيز چارچوب تكاملى اى كه آنان مشكلات فكرى شان را در قالب آن جاى مى دادند، تا مدت زياد از ايجاد علاقه در مردم شناسان و هدايت ايشان مانع شد; با اين وجود، موضع طبيعت گرايانه و انتقادى ايشان نسبت به دين استمرار يافته و در نهايت به بار نشست. آنچه جالب توجه است اين كه طراحان اين قبيل سؤالات، خصوصاً تايلور، اسپنسر و دوركيم، نه تنها از بالاترين توان فكرى برخوردار بودند كه تأثير ماندگارى نيز بر فرهنگ غرب به ويژه علوم اجتماعى بر جاى نهاده اند.

ايوانز پريچارد (۱۹۶۵) در بازخوانى قابل توجه آثار اين مردم شناسان اوليه، خاطر نشان مى سازد كه در يك نگاه اجمالى و تقريباً با يكى دو مورد استثنا، مى توان گفت: همه كسانى كه در زمينه اديان مقايسه اى مؤثرترين آثار علمى را خلق كرده اند، لاادرى يا ملحد بوده اند. چنين متفكرانى كه از عقل گرايى قرن هيجدهم متأثر بودند، دين «ابتدايى» را معتبرتر از ساير اديان يعنى اديان موهوم نمى پنداشتند. وى همچنين مى نويسد: اين محققان «اوليه در اديان ابتدايى سلاحى را جستوجو مى كرده و يافته اند كه به زعم آن ها مى تواند به عنوان يك سمِّ مهلك بر عليه مسيحيت بكار گرفته شود. اگر دين ابتدايى به عنوان يك انحراف فكرى و سراب ناشى از فشارهاى عاطفى يا كاركرد اجتماعى تبيين شود، در آن صورت حتى اديان بزرگ تر را نيز مى توان به همين شيوه به طور ضمنى توضيح و تفسير نمود». وى در ادامه مى نويسد: «عقايد دينى از نظر اين مردم شناسان عقايدى پوچ و غير منطقى است و اين نگرش اكثر مردم شناسان ديروز و امروز بوده است۲ اما برخى از تبيين هاى اين [عقايد ]پوچ، كه در چارچوب مفاهيم روان شناختى يا جامعه شناختى عرضه شده اند، ضرورى به نظر مى رسند».

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا